با مکتب پدیدار جانبی این احساس در شما ایجاد میشود گویی حالات ذهنی شما تفاوت علّی متفاوتی را به وجود میآورد و این کاملاً با حقیقت مکتب پدیدارگرایی جانبی سازگار است. در مورد تصمیمگیری در این باره که به هیولایی برسید که در نتیجه خواهید رسید شما این احساس متمایز را دارید که تصمیم شما باعث رسیدنتان بوده است. ( یا در هر صورت آن تصمیم در وقوع آن پدیدۀ مادی نقش داشته است).
شما بهیقین میتوانید به طور معتبری چنان بر حرکت بدنتان تأکید کنید که آن پژواک تصمیمهایتان باشد. درست خواهد بود بگوییم اگر شما تصمیم به رسیدن به هیولا را نداشتید آن کار را انجام نمیدادید. با این همه، این نتیجه به دست نمیآید که تصمیمها – که از نوع پدیدههای ذهنی هستند – چیزی را به حرکت در میآورند. اگر مکتب پدیدار جانبی بر حق باشد آنگاه علت هر حرکتی جسمی، پدیدهای عصبشناسی است. این پدیدۀ عصبشناسانه ، به عنوان یک تأثیر کمکی ضروری برای تصمیم است.
عصبشناسان گاهی اوقات مکتب پدیدار جانبی جذاب مییابند. در پژوهش در مورد کارکرد ذهن، اگر شما مکتب پدیدار جانبی را بپذیرید میتوانید کیفیات پدیدههای ذهنی را بهتمامی نادیده بگیرید و به صورت منحصربهفردی بر مکانیسمها و فرآیندهای موجود در مغز تأکید کنید. اگر پدیدههای ذهنی پدیدار جانبی باشند آنگاه غیرقابلشناسایی هستند ( شاید بهجز مواردی که آنها در معرض و دستخوش [ پدیدهها] هستند)، آنها میتوانستند هیچ تفاوتی با هرچیزی که در حوزۀ مادی آشکار میشود نداشته باشند. این نکته عصبشناسان را از پژوهش در رازهای ذهن بدون آنکه ناگزیر باشند خودشان را با جزییات نامرتب تجربۀ آگاهانه مشغول دارند رها میسازد.
مکتب پدیدار جانبی البته با تعدادی مشکل روبرو است. ابتدا اینکه سرشت روابط علّی مادی – ذهنی زیاد آشکار نیست. بیشتر فیلسوفان این ایده را میپذیرند که روابط علّی ، رشتۀ میان پدیدهها را برقرار میکنند. طرفدار مکتب پدیدار جانبی تصریح میکند که پارهای از پدیدههای مادی علت پدیدههای ذهنیاند. اما پدیدههای ذهنی علت چیزی نیستند. کسی ممکن است تصور کند که هیچ آسیبی به اینکه اذعان کنیم پدیدههای ذهنی میتوانستند علت پدیدههای ذهنی دیگر باشند وجود ندارد. پدیدههای ذهنی ( بر طبق نظر طرفدار مکتب پدیدار جانبی) هیچ تأثیر مادی نخواهد داشت و بنابراین روابط علّی میان پدیدههای ذهنی تهدیدی برای وحدت علّی جهان مادی به حساب نخواهد آمد.
اما این امکان خارج از گسترۀ تصویر گستردهتر مکتب پدیدار جانبی خواهد بود. اگر پدیدههای ذهنی خودشان میتوانستند علت پدیدههای ذهنی باشند آنگاه پارهای از پدیدههای ذهنی زندگی مختص خودشان را واجد بودند. با این همه، جوهر مکتب پدیدار جانبی آن است که پدیدههای ذهنی محصول پدیدههای مادی هستند.
بنابرین ما باید اینگونه فرض بگیریم که پدیدههای ذهنی از جهت علّی ساکن هستند و بهوسیلۀ پدیدههای مادی به وجود میآیند و با این همه روابط علّی بیهدف از این نوع روابط علّی رایج متفاوتند. در مورد موضوع علیت مادی رایج ، پدیدهها هم معلول ( پدیدههای متقدم) و هم علت ( پدیدههای متأخر) هستند. بنابراین عملهای علّی که پدیدههای ذهنی را نیز دربرمیگیرند از عملهای علّی که جایی دیگر در جهان وجود دارند متفاوتند. این عمل فینفسه نقدی به مکتب پدیدار جانبی به حساب نمیآید و تصور نتیجهای از تصور مکتب پدیدار جانبی در مورد پدیدههای ذهنی است. با این همه، آشکار است که اگر یک دیدگاه بدیل در دسترس بود، دیدگاهی که هر آنچه را مکتب پدیدار جانبی تبیین میکند تبیین کند آنگاه آن دیدگاه مرجح نخواهد بود.
نظر شما